این چند وقته که پیش دبستانی ها تعطیله. ولی از قبل مهد امیرحسین اینا اعلام کرده بود واسه شب یلدا میخان بچه هارو ببرن یه سالن و واسشون جشن بگیرن.امروز امیرحسین
اولین اردو رفتنش رو تجربه میکنه. امیدوارم خیلی بهشون خوش بگذره.دیشب لباسای جشنش رو واسش آماده کردم. کلی بهش توصیه کردم که چایی تنها نرو، از خانم معلم فاصله نگیر، هرچی گفت گوش کن، خوراکی دادن دوست داشتی بخور و ... ولی نمیدونم چرا استرس گرفته بودم؛ آخرسر هم گفتم شماره تلفن بابا رو توی جیبت میزارم یه موقع اگه خانم معلمت اینارو گم کردی بگو به این شماره زنگ بزنن.خوب برگشتم خونه و امیرحسین واسم تعریف کرد که رفته بودن یک سالن. اونجا بهشون خوراکی دادن و موسیقی پخش کردن. یکنفر واسشون شعبده بازی میکرده که امیرحسین خیلی خوشش اومده و آخرش به آقاهه گفته منم شعبده بازی دوست دارم و آقاهه هم گفته بزرگ شدی بیا پیشم بهت یاد بدم. ناهار هم ساندویچ خورده بودن و بعد برگشتن و تمام. کلا امیرحسین به این مقوله شعبده بازی علاقه منده. مثلا یکسال پیش پتوش رو میگرفت و میگفت اچی مچی بعد پتو رو ول میکرد و میدوید تو اتاقش و میگفت غیب شدم یکبار بهم گفت مامان من واقعا آرزو دارم شعبده باز شم. منم چندتا ابزار شعبده بازی از دیجیکالا واسش خریدم که باهاشون سرگرمه یا کلیپاشو تو نت با باباش میبینه و سعی میکنه یاد بگیره و کیف میکنه.خوب از شعبده بازی بگذریم.هفته پیش چهارشنبه آخرین مرخصی من واسه دوران شیردهی و کودک زیر دوسالم بود. با خواهرم و خواهرک بچه ها رو بردیم سینما فیلم پسردلفینی. ساعت۱۲ظهر بود که رفتیم. فقط خودمون تو سینما بودیم. اولین تجربه سینما رفتن بچه ها بود و دوست داشتن. البته امیرعلی خسته شده بود و بغلم میکرد و میگفت لالا.شب یلدا رو سه شنبه خونه ما آبگینه...
ادامه مطلبما را در سایت آبگینه دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : abginehman بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 20:26