آبگینه

ساخت وبلاگ

امکانات وب

این چند وقته که پیش دبستانی ها تعطیله. ولی از قبل مهد امیرحسین اینا اعلام کرده بود واسه شب یلدا میخان بچه هارو ببرن یه سالن و واسشون جشن بگیرن.امروز امیرحسین اولین اردو رفتنش رو تجربه میکنه. امیدوارم خیلی بهشون خوش بگذره.دیشب لباسای جشنش رو واسش آماده کردم. کلی بهش توصیه کردم که چایی تنها نرو، از خانم معلم فاصله نگیر، هرچی گفت گوش کن، خوراکی دادن دوست داشتی بخور و ... ولی نمیدونم چرا استرس گرفته بودم؛ آخرسر هم گفتم شماره تلفن بابا رو توی جیبت میزارم یه موقع اگه خانم معلمت اینارو گم کردی بگو به این شماره زنگ بزنن.خوب برگشتم خونه و امیرحسین واسم تعریف کرد که رفته بودن یک سالن. اونجا بهشون خوراکی دادن و موسیقی پخش کردن. یکنفر واسشون شعبده بازی میکرده که امیرحسین خیلی خوشش اومده و آخرش به آقاهه گفته منم شعبده بازی دوست دارم و آقاهه هم گفته بزرگ شدی بیا پیشم‌ بهت یاد بدم. ناهار هم‌ ساندویچ خورده بودن و بعد برگشتن و تمام. کلا امیرحسین به این مقوله شعبده بازی علاقه منده. مثلا یکسال پیش پتوش رو میگرفت و میگفت اچی مچی بعد پتو رو ول میکرد و میدوید تو اتاقش و میگفت غیب شدم یکبار بهم گفت مامان من واقعا آرزو دارم شعبده باز شم. منم چندتا ابزار شعبده بازی از دیجیکالا واسش خریدم که باهاشون سرگرمه یا کلیپاشو تو نت با باباش میبینه و سعی میکنه یاد بگیره و کیف میکنه.خوب از شعبده بازی بگذریم.هفته پیش چهارشنبه آخرین مرخصی من واسه دوران شیردهی و کودک زیر دوسالم بود. با خواهرم و خواهرک بچه ها رو بردیم‌ سینما فیلم پسردلفینی. ساعت۱۲ظهر بود که رفتیم. فقط خودمون تو سینما بودیم. اولین تجربه سینما رفتن بچه ها بود و دوست داشتن. البته امیرعلی خسته شده بود و بغلم میکرد و میگفت لالا.شب یلدا رو سه شنبه خونه ما آبگینه...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abginehman بازدید : 93 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 20:26

حدود یکماه پیش با خواهرک سبزی خریدیم که قرمه سبزی آماده کنیم. موقع سرخ کردن سبزی ها مامانم گفت ان شاالله خونتون رو که خریدین واسه شهادت حضرت فاطمه قرمه سبزی درست کنین و پخش کنین. ما هم گفتیم ان شاالله.راستش تو دلم امیدی واسه پیدا کردن خونه نداشتم چون عملا من و خواهرک وقت مون خیلی کم بود و فرصت نمیکردیم دنبال خونه بگردیم.یه پنجشنبه چندتا آگهی تو دیوار پیدا کردم و بهشون زنگ زدم و هماهنگ کردم بریم بازدید. با یک بنگاهی رفتیم سه مورد رو دیدیم که خوشمون نیومد. رفتیم دم بنگاه دوم و بهشون زنگ زدم که بیا بریم بازدید. ساختمونی که‌ بنگاه توش بود خیلی قشنگ بود. به خواهرک گفتم به اینا میگن خونه چی بود اونا که ما دیدیم، کاش مثلا با پولمون میشد اینجا خونه بخریم. همینطور منتظره آقای بنگاهی بودیم که دیدیم هی اشاره میکنه بیایین داخل. پارک کردیم و رفتیم داخل بنگاه. آقای بنگاهی گفت طبقه دوم این ساختمونه. با هم رفتیم خونه رو دیدیم. ظاهرش رو که از قبل خوشمون اومده بود؛ داخل آپارتمانش هم تمیز و خوش نقشه بود. قیمتش هم انصافا خوب بود و به بودجه ما میخورد. واسه جمعه عصر قرار گذاشتیم و قولنامه رو نوشتیم؛ همون روز یه مبلغی رو ریختیم به حساب خانم فروشنده. دو روز بعدش یه چک دادیم. واسه امروز هم چک دوم و رفتن به محضر. مبلغ باقیمونده هم قرار شد همون بنگاه خونه رو رهن بده.بعضی وقتا خیلی چیزا اصلا با حساب کتاب ما جور درنمیاد. البته که ما واسه خرید این واحد آپارتمان کل پس اندازمون رو دادیم و چندتایی سکه فروختیم و کمی هم قرض گرفتیم ولی هیچ وقت فکر نمیکردم با یکبار رفتن و اومدن بتونیم خونه خوبی پیدا کنیم و بخریم. الهی شکر به لطف و محبت حضرت فاطمه این خونه قسمت و روزی ما و بچه هامون شد.جاتون خالی روز شهادت حضرت ف آبگینه...ادامه مطلب
ما را در سایت آبگینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abginehman بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 20:26

سلام دوستان آدرس مریم وبلاگ روشنایی های روز رو دارین؟ آبگینه...
ما را در سایت آبگینه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abginehman بازدید : 90 تاريخ : پنجشنبه 15 دی 1401 ساعت: 20:26